الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ هوشنگ جاوید، هنرمند مشهدی زاده ۱۳۳۸، در تهران و مشهد دوره نوجوانی و جوانی خود را طی کرده است و هرچند در رشتههای هنری مانند نویسندگی و بازیگری تئاتر و فیلم برداری نیز فعالیتهای مؤثری داشته است، بیشتر به عنوان پژوهشگر موسیقی نواحی ایران، به ویژه موسیقی بومی خراسان، میشناسندش.
«نقش زن در موسیقی مناطق ایران»، «موسیقی آیینی قوم ترکمن: سیری بر جایگاه اهل بیت (ع)»، «آشنایی با موسیقی نواحی ایران»، «موسیقی رمضان در ایران»، «آخرین خنیاگر» (شرح حال زندگی حاج قربان سلیمانی) و «مناقب خوانی» (موسیقی قدسی، مذهبی و آیینی ایران) از جمله کتابهایی است که تاکنون به قلم وی منتشر شده است. سازمان یونسکو سال ۱۳۹۰ برای ثبت معنوی موسیقی بخشیهای شمال خراسان از او تقدیر کرد. درباره تحولات موسیقی عاشورایی و شرایط فعلی آن در جامعه با این هنرمند و پژوهشگر گفت وگویی داشته ایم که در ادامه میخوانید.
موسیقی ایام محرم براساس موضوعیت آن عنوان پیدا میکند. محمل موسیقی ایرانی همان ردیف و دستگاهها و گوشه هاست. فرقی نمیکند، ولی موضوعیت متنهایی که روی این محملها قرار میگیرند، با موسیقی ویژه محرم و موسیقی عاشورایی تعریف پیدا میکند. من خیلی دوست ندارم بگویم موسیقی عاشورایی، موسیقی سوگ، یا موسیقی محرم. در این موضوعیت گاهی شعری روی این نغمهها قرار میگیرد که حاصل آن مرثیه خوانی است.
گاهی نیز مصیبت نامهای از پیش نوشته شده یا فی البداهه روی نغمه گذاشته میشود که نتیجه مصیبت خوانی است، گاهی هم نوحه استفاده میکنند و متن نوحه را روی نغمات میگذارند، یا نوحه را بر اساس نغماتی که نوحه سراها به ذهنشان میرسد تنظیم میکنند. روضهها همین طورند. متن روضه مشخص است و روضه خوان آن را روی یک نغمه سوار میکند. به این شکل، موسیقی ویژه محرم در بخشها و شاخههای گوناگون در ایران هویت پیدا میکند.
در موسیقی سوگ، جزئیات لحن و ریتم خیلی اهمیت دارد. از جمله سرعت مترونومیک ضرب آهنگ ها. ضرب آهنگها میتوانند از سرعت مترونومیک صفر باشند و تا ۱۲۰ هم بالا بروند و شاید هم بیشتر. وقتی عدد مترونومیک بالا میرود، فرمهای دیگری پیدا میکند. امروزه به این جزئیات در نوحه گری توجه نمیشود.
از سرعت استفاده میکنند، بدون اینکه بدانند این سرعت چقدر میتواند ذهن را تخریب کند. سادهتر بخواهم توضیح بدهم، فرصت فکر کردن به متن از مخاطب گرفته میشود. مخاطب بیشتر از لحن و متن به دنبال ریتم میرود؛ یعنی متن را گم میکند، در حالی که منظور همه هنرهای آیینی ما این است که درک صحیح و اصیل از مفاهیم آن واقعه را به ذهن مخاطب منتقل کند.
دقیقا فرم بر محتوا غالب میشود و متأسفانه نتیجهای که باید بگیریم، نمیگیریم. ولی چون جوان امروز از قبل و از طریق فضاهای مجازی با این نوع ریتمها آشنایی ذهنی دارد، نوحه گران تلاش میکنند خودشان را با آن انطباق بدهند، با این استدلال که جوان خوشش آید، درحالی که بزرگترین صدمه به ذهنیت جوان میخورد، بدون اینکه دریابد.
وقتی سرعت ریتم بالا میرود، انتشار هورمون اندورفین در بدن دچار نوسان میشود. بعد از مدتی خستگی جسمی بر این آدمها غالب میشود. الان میبینیم که خیلی از جوانها و میان سالان خستگیهای ذهنی و عصبی دارند، برای اینکه بیشترین برخورد را با این موسیقیها و ریتمهای پرسرعت دارند. از این نظر هیچ کس تا حالا به ضررهای این موضوع فکر نکرده است. فقط تقلید میکنند و آسیب جدی به موسیقی نوحه گری ما زده اند.
نمیدانم، ولی مهم این است که نوحه گری در ایران صرفا به خاطر بیان واقعه و تفهیم آن در ذهن مخاطب بوده و اساس آن بر ریتم نبوده و بر لحن است؛ حتی در جاهایی از سکوت بهره میبرده است و میدانیم سکوت در آیینهای سینه زنی ایران وجود داشته است. جاهایی سکوت میکنند و سینه نمیزنند، گوش میدهند، هم آوایی میکنند و بعد دوباره شروع به سینه زدن میکنند؛ مانند سبکی که در بوشهر، یزد و خیلی جاهای دیگر ایران وجود دارد. ولی الان این شیوهها را به کار نمیبرند و متأسفانه به روزگاری افتاده ایم که همه فکر میکنند باید از ریتمهای خارجی استفاده کنند. مرز بین نوحه گری و ترانه دارد از بین میرود.
من در طی این سالها بارها گفته ام که آوازهای مذهبی سنتی و آیینی ما باید وجهه دانشگاهی و علمی پیدا کنند، چون پیشینه آنها دارای وجوه علمی است. بیش از ۳ هزار رساله درباره موسیقی ایران نوشته شده است. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری درباره این قضیه کاملا بی تفاوت است؛ برای اینکه بیشتر کسانی که دارند برای فرهنگ سازی در جامعه تصمیم میگیرند، هنر را فقط در جلوههای غربی آن میبینند و با نگاه ایرانی به آن نگاه نکرده اند.
در ۴۵ سال گذشته هم اهمالهای فراوانی کرده اند و هیچ کاری برای ایجاد رشتههایی در زمینه هنرهای آیینی و سنتی انجام نداده اند؛ فقط حرف خودشان را زده اند. من بر این باورم که آوازهای مذهبی ما یا به طورکلی موسیقی ردیف و دستگاه ما باید رشته دانشگاهی بشود.
خارجیها بیشتر از ما به آوازهای ما اهمیت میدهند. فرانسه تاکنون نشانهای شوالیه و لژیون دونور را به چند هنرمند ایرانی در این زمینه داده است. آواز ایرانی این قدر که در آنجا مهم است، برای خودمان اهمیت ندارد و این جای تأسف دارد. متولیان امور فرهنگی تا به امروز میتوانستند دکتری آواز ایرانی یا حداقل کارشناسی آن را ایجاد کنند که نکرده اند. استادهای پیشکسوت آواز یکی یکی دارند سر بر زمین میگذارند و از دنیا میروند، درحالی که جوانها آنها را نمیشناسند.
مشکل اینجاست که اهمال دستگاههای فرهنگی به ویژه وزارت علوم درحوزه هنرهای آیینی، سنتی و مذهبی ما بسیار زیاد است. نمیدانم چه کسی، کجا و کی باید به فکر راهکار باشد. شورای انقلاب فرهنگی هم در این زمینه منفعل بوده است. به این شکل که دارد پیش میرود ۱۰ سال دیگر شاهد نوحههایی به سبک موسیقی دیسکویی هم خواهیم بود و حرف ما نیز به جایی نمیرسد؛ همین طور که الان نشانههای آن را داریم میبینیم.
اقوام شیعه و سنی در خراسان برای محرم آیینهای خاص دارند. مثلا در جنوب خراسان در روز اول محرم آیینی به نام صلات خوانی دارند. در این آیین بعد از نماز صبح روز اول محرم به اتفاق سیدها و بزرگان مذهبی بالای مسجد یا درگاه امام زاده میروند و شروع میکنند به ذکر گفتن و محتشم خوانی؛ یا اهل سنت تایباد در دهه اول از مشهد ریزه به سمت یکی از مزارات منطقه میروند و آواها و ذکرهایی را میگویند. سینه نمیزنند، ولی پابرهنه میروند، نذر میدهند و آوازهای مذهبی خاص خودشان را میخوانند، حتی محتشم خوانی میکنند. یک نسخه خطی هم دارند که خودشان به آن «زِلِی خزائی» میگویند که شبیه «خزائن الاشعار» است.
مناطق دیگر هم شکلهای اجرایی خاصی از سینه زنی یا زنجیرزنی دارند، مثل زنجیرزنی ترکهای بجنورد یا سینه زنیهای ذکری در مشهد. نوعی از نوحه گری را در مشهد داریم که میراثی از مرحوم شیخ آذر است و تعداد خیلی کمی از آدمهایی که آن را اجرا میکنند زنده اند و بیشترشان از دنیا رفته اند. یا مکتب شبیه خوانی سبزوار، نیشابور و کاشمر و خاندانهایی مانند خانواده گودآسیاییها و رجب زاده که در این شهرستانها وجود دارند و به صورت میراثی در طول تاریخ این هنر را حفظ کرده اند.
منطقه بهار که الان جزو شهر مشهد شده است، گروههای شبیه خوانی داشت که مرحوم محسن مصطفی زاده ماهها بین آنها گشته و نسخههای نایابی از تعبیهها را پیدا کرده بود که خیلی مهم اند. در هنر شبیه خوانی، تعبیه غیر از واقعه و مجلس است. مصطفی زاده توانست براساس این یافتهها مقالاتی هم بنویسد، ولی عمرش کفاف نداد که به صورت کتاب آنها را چاپ کند. به هرحال ناگفتهها و نانوشتههای فراوانی درباره هنرهای مختلف آیینی خراسان وجود دارد که کمتر به آنها پرداخته شده است.
باید نگاهی دقیق داشته باشیم. پژوهشگاه میراث فرهنگی استان در دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ در این زمینه کارهای خوبی انجام داد، ولی بعد از آن فعالیتش کم شد. استادهایی مانند مهدی سیدی را که این همه سال روی فرهنگ مردم در خراسان کار کرده، یا محمدرضا خزاعی را که روی داستانهای کهن خراسان کار کرده است داریم که وجودشان غنیمت است.
چقدر از تجربیات این افراد برای اینکه وضعیت هنرهای سنتی و مذهبی را به سامان برسانند بهره گرفته اند؟ الان هم میتوانند از این ظرفیتها استفاده کنند. من میدانم که جامعه هنرمندان خراسان آماده و تشنه گوشه چشمی است تا با جان ودل برود و کار کند؛ ولی متأسفانه حمایت جدی و برنامه دقیقی وجود ندارد.
در خراسان کم نداریم آدمهایی را که روی این موضوع کار کرده اند، مانند آقایان حق دوست، انفرادی، جلیل شریعتمدار، ذبیحی و کیان منش. همه آنها دارند کار میکنند. فکر نکنید کاری انجام نشده است. همه آنها تاکنون هر کاری که انجام داده اند، دلی بوده است. اگر حمایتها جدی و بابرنامه باشد، کار بهتر انجام و به تولیدات این هنرمندان افزوده میشود.